سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)

شاعر : داوود رحیمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : غزل

هر زمان سختی هر مرحله بی‌حد می‌شد           فـاطـمـه مـادر دلـسـوز محـمـد مـی‌شـد

گـاه با تیغ زبان یک تـنه حـیـدر بود و           گاه در خواندن خطبه خود احمد می‌شد


بـرسانـد به نـبی، یا به عـلی، یا زهـرا؟           حـامـل وحـی در این بیت مـردد می‌شد

چه یتیم و چه اسیر و چه فقیر و مسکین           بهره مند از کرمش هر که می‌آمد می‌شد

چادر فاطمه از گـبر مسلمان می‌ساخت           لاابــالـی درِ ایـن خـانـه مـقـیـد مـی‌شـد

پشت این در ملک الموت سه بار اذن گرفت           آتش و دود به اذن چه کسی رد می‌شد؟

چه گذشته است مگر در پس این در؟ که علی           حرف در می‌شد اگر، حال دلش بد می‌شد

پـارۀ جـان نــبـی بـا سـنــد بــاغ فــدک           روزی از کوچۀ شهر پدرش رد می‌شد

ناگهان شیشۀ عمر پسر افتاد و شکست           وسط کـوچه هـمان شد که نـباید می‌شد

مانده‌ام! دشمنش آخر چه گره داشت مگر؟           وا نمی‌شد اگر اینگونه نمی‌زد؟... می‌شد!

کـاش می‌آمـد و با کـنـدن بـنـیـان سـتـم           بـانـی سـاخـتن مـرقـد و گـنـبـد مـی‌شـد

نقد و بررسی

با عنایت به اینکه همراهی امام حسن با حضرت زهرا در واقعۀ کوچه در هیچ کتاب معتبری نیاده است و معتبر نیست بیت زیر تغییر داده شد. موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.



پـارۀ جـان نـبی داشت به هـمـراه پـسر           روزی از کوچۀ شهر پدرش رد می‌شد